امشاسپندان، صفات عالي اورمزد
امشاسپندان، صفات عالي اورمزد

اورمزد را شش آفرينش نخستين است كه به ترتيب وهومنه يا بهمن، يعني انديشه ي نيك، اشا وهيشتا يا ارديبهشت، يعني بهترين راستي، خشثره وئيريه يا شهريور، يعني شهرياري و قدرت برگزيدني، اسپندارمذ يا اسفند، يعني فروتني و خويشتنداري انديشمندانه، هَئوروتات يا خرداد، يعني كمال و رسايي، و اَمِرِتات يا اَمُرداد، يعني بي مرگي و جاوادانگي، نام دارند. در سنت، اين شش آفريده ي نخستين امشاسپندان نام دارند، يعني ناميرايان مقدس و افزاينده ي هستي»؛ در كنار سپندمينو، كه مينوي اورمزد است، شمار امشاسپندان به هفت مي رسد كه همگي، به واسطه ي ذات متعالي و مشترك شان، هم منش و هم گويش و هم كنش اند و هر چه را كه يكي بينديشد، آن شش عضو ديگر نيز مي انديشند و هر چه را كه يكي گويد، آن شش عضو ديگر نيز گويند و هر چه را كه يكي كند، آن شش عضو ديگر نيز كنند. امشاسپندان را، كه در سنت ”كالبد اورمزد“ ناميده شده اند مي توان صفات عاليه ي اورمزد دانست...
 
 
زرتشت مردمان را به همکاري با این خداي دادگر و دانش افروز فرا خواند تا در پرتو کار و کوشش، خانمان و روستا و شهر و کشوري آباد براي خود فراهم آورند و جهان بهتري براي زادمانهاي آینده برجاي گذارند:

《اي جویندگان دانش،
این آموزشها و سخنان ناشنوده را ، اینک براي شما،
آشکار می سازم.
بیگمان ، این سخنان،
براي کسانی که با آموزشهاي دروغ،
جهان راستی را،
به تباهی می کشانند ناگوار،
و براي دلداگان مزدا بهترین است.》

گاتها؛ یسنا هات ، بند

《چون با این آموزشهاي نادرست ،
گزینش راه بهتر، روشن و آشکار نیست،
من چونان آموزگاري
که برگزیده ي مزدا است،
به سوي شما می آیم،
تا هر دو گروه را بیاموزانم
چگونه برابر راستی زندگی کنند.》

گاتها؛ یسنا هات ، بند

《هرکس در این جهان،
کردارش می باید بر پایه راستی،
که آیین بنیادین زندگی است باشد.》

گاتها؛ یسنا هات ، بند

《هرکس که با اندیشه و گفتار و کردار،
با دروند می ستیزد،
و یا به او و به پیرو او،
راه نیک می آموزد و می نمایاند،
با باور و دلبستگی،
خواست مزدا را بجا آورده است.》

گاتها؛ یسنا هات ، بند

《اینک سخن می دارم،
گوش بدارید و بشنوید،
اي کسانی که خواهان شنودن اید،
و اي کسانیکه از راه دور و نزدیک فرا آمده اید،
همه ي این گفته ها را نیک به یاد بسپرید،
مبادآنکه،
آموزگار بد،
دگرباره زندگی شما را تباه کند،
و دروند با گفته هاي خود و باورهاي
نادرستش
شما را بگمراهی بکشاند.》

گاتها؛ یسنا هات ، بند

《اینک سخن می دارم،
از آنچه مزدا اهوراي دانا،
درباره ي بنیاد آیین زندگی به من باز گفت،
کسانی که این پیام و گفت اندیشه انگیز را،
آنچنان که من دریافته ام و می گویم،
به کار نبندند، زندگی آنان در پایان،
همراه با دریغ و افسوس خواهد بود.》

گاتها؛ یسنا هات ، بند

《اینک سخن می دارم،
از آنچه در زندگی بهترین است،
و آن را در پرتو راستی یافته ام:
مزداآفریدگار راستی اشا؛ هنجار و قانون هستی است،
مزدا سرچشمه ي اندیشه نیک است،
مزدا پروردگارپارسایی،
و پارسایی مایه ي نیک کاري است،
و مزداي از همه چیز آگاه را نمی توان فریفت.》

گاتها؛ یسنا هات ، بند 》
س
 
 
"غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم" (غررالسیر) ثعالبی از آن دسته منابعی است که اشتراکات بسیار زیادی را با شاهنامه فردوسی دارد و بسیاری روایات این اثر با گفته فردوسی مطابقت دارد، به همین جهت است که گاه در یادداشت هایی که در این ‌کانال ارائه می دهیم بر مقایسه و تطبیق شاهنامه فردوسی با روایت ثعالبی تاکید بیشتری داریم؛ از این روی، چنانچه بخواهیم به دلایل اهمیت این اثر نسبت به سایر آثار و همگونی ها و همانندی های کلی این اثر با شاهنامه فردوسی اشاره ای داشته باشیم، می توانیم دلایل زیر را عنوان کنیم:

۱. شاهنامه فردوسی و غررالسیر ثعالبی هر دو در یک عصر و یک دوره تالیف شده اند.
۲. منبع اصلی هر دو اثر، "شاهنامه ابومنصوری" بوده است.
۳. علاوه بر یکسان بودن منبع اصلی دو اثر، تاریخ ثعالبی در بیان روایات اسطوره ای و حتی ترتیب حوادث و جزئیات وقایع تاریخی غالبا با شاهنامه مشابه است، بدین جهت از غررالسیر می توان به عنوان منبعی ارزشمند برای شناخت هرچه بیشتر شاهنامه و محتوای آن بهره برد.
۴. به جهت آنکه ثعالبی اولا در دربار محمود، آمد و شدی داشته و از ادیبان و نویسندگان بزرگ زمان خود هم بوده (به ویژه در آن زمان که شاهنامه فردوسی شهره آفاق گشت) و هم به جهت آنکه اثرش را پس از شاهنامه نوشته، بنابراین می توان گفت که او شاهنامه فردوسی را در اختیار داشته و در برخی موارد از آن بهره برده؛ هرچند که در اثر خود به شاهنامه فردوسی اشاره ای ننموده است.
۵. افزون بر این ها در برخی بخش های کتاب که فردوسی از شاهنامه ابومنصوری بهره نبرده و به منابع دیگری نظر داشته، ثعالبی نیز در این گونه موارد، احتمالا از شاهنامه و سپس از تاریخ طبری و منابع دیگر بهره برده است.
۶. برخی روایات و داستان هایی که فردوسی بدان ها اشاره ای نکرده است در تاریخ ثعالبی دیده می شود، از جمله: داستان آرش کمان‌گیر، جادوگری ضحاک، حفر نهر به دستور زو و...
در نظر داشته باشید که این دو اثر تفاوت های کلی و جزئی بسیاری نیز با هم دارند، اما آنچه که در این ‌میان، شاهنامه فردوسی را شاخص تر و ممتازتر نموده این است که:
۱. هدف ثعالبی از تالیف چنین اثری برعکس فردوسی، گردآوری حماسه ایرانیان نبوده، بلکه انگیزه او بررسی و بیان تاریخ خلقت از انسان نخستین (کیومرث) تا روزگار پادشاهی محمود بوده است.
۲. فردوسی به عنوان یک شاعر میهن‌پرست، با اشتیاقی وصف ناشدنی به ذکر شجاعت ها و دلاوری های قهرمانان می پردازد، حال آنکه ثعالبی از دیدگاه یک مورخ به بیان رویدادها و توصیف وقایع پرداخته و البته گاه دیدگاه های شخصی خود را نیز مطرح نموده و استدلال هایی را ارائه داده است.
۳. وحدت موضوعی در کل شاهنامه دیده می شود، در صورتی که در اثر ثعالبی این ویژگی چندان حاکم نیست.
۴. شاهنامه فردوسی به نظم است که این امر مهمترین نقش را در خلق شور و لحن حماسی ایفا می کند، اما اثر ثعالبی به نثر است و بدین ترتیب از شور و اشتیاق حماسی چندان اثری در آن دیده نمی شود...
س
 
 
به مناسبت دومین سال درگذشت شادروان فرانک دوانلو (۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۰ ۱۰ آبان ماه ۱۳۹۴) کتاب‌شناسی بانو فرانک دوانلو



پارسی نگاشته شاهنامه فردوسی، چاپ سوم ۱۳۸۷، پژوهش و نگارش
نویسنده: فرانک دوانلو
ناشر آهنگ قلم، بنیادفرانک با همکاری سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری خراسان
چاپ اول: ۱۳۸۶ چاپ دوم: پاییز ۱۳۸۶
مشهد ۷۹۲ صفحه


فرهنگ نام‌های ایرانی، چاپ سوم،هیرمند، ۱۳۸۲، پژوهش و نگارش
نویسنده: فرانک دوانلو
ناشر: انتشارات هیرمند
چاپ: ۱۳۸۲ ۹۳ صفحه


راهنما و نمودار شاهنامه فردوسی ـ هم دوره‌ای کسان در دوره پیشدادیان و کیانیان، انتشارات آرتامیس،۱۳۸۸، پژوهش و نگارش
پژوهش: فرانک دوانلو
انتشارات آرتامیس ۹۶ صفحه
سال چاپ ۱۳۸۸ ۵۵۰۰ تومان


بانوان شاهنامه ۱ (ارنواز، شهرناز و فرانک)


گات‌های زرتشت، چاپ دوم،نوید شیراز، ۱۳۸۶، پژوهش و گردآوری
پژوهش و گردآوری: فرانک دوانلو
نشر: نوید شیراز
سال انتشار: ۱۳۸۶
س
 
خوانش و شرح شاهنامه»
توسط علیرضا رجبعلی زاده کاشانی»
جمعه ها ساعت
فروشگاه ساربوک، شعبه تلگرافخانه

شرکت برای عموم آزاد است.
 
مقايسه انسان فرهمند در شاهنامه با ولی در مثنوی
نویسنده: معصومه امین دهقان
 
 
یادی از آذربایجان در شاهنامه هزار ساله



آذربایجان در ایران باستان جایگاه آتشکده های بزرگ ایرانشهر از جمله آذرگشسب و سرزمین بزرگان و آزادگانست

سفر كيخسرو شاه بزرگ شاهنامه و اوستا
پس از جلوس بر اريكه شاهي به نقاط مهم ايران است كه در آن از آذربايجان نيز سخن مي راند:

بخواهم كه ببينم سراسر زمين
همه مرز ايران با آفرين
همه بوم ايران سراسر بگشت
به آباد و ويراني اندر گذشت
هرآن بوم و بر، كان نه آباد بود
تبه بود و ويران زبيداد بود
به هر شهر بنشست و بنهاد تخت
چنان چون بوم مردم نيكبخت
چنين تا در آذرآبادگان
بشد با بزرگان و آزادگان
همي خورد باده همي تاخت اسب
بيامد سوي خان آذرگشسب
جهان آفرين را ستايش گرفت
به آتشكده بر نيايش گرفت…


پادشاهی خسرو نوشین روان چهل و هشت سال بود > آغاز داستان

نخستین خراسان ازو یاد کرد دل نامداران بدو شاد کرد
دگر بهره زان بد قم و اصفهان نهاد بزرگان و جای مهان
وزین بهره بود آذرابادگان که بخشش نهادند آزادگان

پادشاهی بهرام گور > برین‌گونه یک چند گیتی بخورد

وزان جایگه لشکر اندر کشید سوی آذرآبادگان پرکشید
چو از پارس لشکر فراوان ببرد چنین بود رای بزرگان و خرد
که از جنگ بگریخت بهرامشاه وزان سوی آذر کشیدست راه


پادشاهی خسرو پرویز > بهشتم بیاراست خورشید چهر
بهشتم بیاراست خورشید چهر سپه را بکردار گردان سپهر
ز درگاه برخاست آوای کوس هواشد زگرد سپاه آبنوس
سپاهی گزین کرد زآزادگان بیام سوی آذرابادگان

پادشاهی کیخسرو شصت سال بود > پادشاهی کیخسرو شصت سال بود

وز آنجا سوی شهر دیگر شدی همی با می و تخت و افسر شدی
همی رفت تا آذرابادگان ابا او بزرگان و آزادگان
گهی باده خورد و گهی تاخت اسپ بیامد سوی خان آذرگشسپ

پادشاهی بهرام گور > چو شد ساخته کار آتشکده


چو شد ساخته کار آتشکده همان جای نوروز و جشن سده
بیامد سوی آذرآبادگان خود و نامداران و آزادگان
پرستندگان پیش آذر شدند همه موبدان دست بر سر شدند
پرستندگان را ببخشید چیز وز آتشکده روی بنهاد تیز

پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود > رزم خاقان چین با هیتالیان
سوی تیسفون رفت گنج و بنه سپاهی نماند از یلان یک تنه
همه ویژه گردان آزداگان بیامد سوی آذرآبادگان
سپاهی بیامد ز هر کشوری ز گیلان و ز دیلمان لشکری
س
 
 
نامه تنسر به گشنسپ (پيشگفتار تاريخي، زندگينامه تنسر و تاريخ‌گذاري نامه او، متن، يادداشت‌‌ها، واژه‌نامه) شهرام جليليان چاپ اول ، دانشگاه شهيد چمران
س
 
 
دومین شخصیت شاهنامه که قربانی جریان برادرکشی می گردد، اغریرث، پسر پشنگ دوم و برادر افراسیاب است. این شخصیت در شاهنامه از نوادر حقیقت بینی است که به جای قوای خشم و شهوت از قوه ناطقه خویش دستور می گیرد و فریب زور و زر فرمانروایی خود را نمی خورد. او نظیر پشوتن که در مقابل گشتاسپ و اسفندیار می ایستد و از پیامد تلخ حمله به ایران هشدار می دهد، قصد دارد پدرش را با دلایل متعددی از "آشوب خاور" باز دارد؛ درحالی که افراسیاب "سری پر ز کینه، دلی پرشتاب" دارد».
کشته شدن اغریرث از سوی افراسیاب، نخست به دلیل اظهار نارضایتی های اغریرث از جنگ با ایرانیان و دوم تبانی او با ایرانیان و درنتیجه آزاد کردن اسرای ایرانی صورت می گیرد و در این میان، خوی اهریمنی افراسیاب و کینه شدید او نسبت به ایرانیان نیز عامل مهم دیگری می شود که او پندهای برادر را نشنود؛ همچنان که فردوسی نیز به افراسیاب لقب پیل مستی را می دهد که از شدت کینه توزی خرد و هوش از سرش رخت بربسته است:
سپهبد برآشفت چون پیل مست
به پاسخ به شمشیر یازید دست

میان برادر بدو نیم کرد
چنان بی وفا ناهشیار مرد

(دفتر اول، پادشاهی نوذر)
س داستان ایران به واقع کامل‌تر شده و به روزتر شدۀ کتاب زندگی و مهاجرت آریاییان است که فریدون جنیدی سال پیش آنرا به رشتۀ تحریر در آورده بود اکنون به چاپ چهارم رسیده است.
کتاب از فرگرد (فصل ، بخش) تشکیل شده است که هر فرگرد خود شامل چندین در ( باب ) است.
همانطورکه پیشتر نیز اشاره شده است آغاز کتاب معرفی آفرینش از دیدگاه ایرانی است، پس عنوان فرگرد نخست آن آفرینش است. فرگردهای بعدی عبارتند از :
فرگرد دوم ، زمین ، برخی از در های آن: آگاهی ایرانیان از آن سوی کره، برداشت دانشی یونانیان از زمین و آسمان، پرّه، درجه، پرگار جهانی و میخ گانان، نیروی کشش زمین و ... .
فرگرد سوم پیدایی کوه‌ها و دریاها در گیتی .
فرگرد چهارم، سرزمین‌ها.
فرگرد پنجم، کیومرث شاهنامه که برخی از درهای آن عبارتند از: دگردیسی جانوران تا مردمان، یخبندانهای کرۀ زمین، آغاز سخنگویی در میان مردمان و ... .
فرگرد ششم، هوشنگ و در های آن: هنگام خانه سازی، آبیاری و کشاورزی و ...
فرگرد هفتم، تهمورث که در این فرگرد از رام کردن جانوران که در یکم است تا سدیگر سرمای بزرگ جهانی که درِ ششم است و ویونگهان که در آخر است، سخن میرود.
فرگرد هشتم،جمشید هنگام درخشندگی زندگی آریاییان. در این فرگرد که مفصلترین فرگرد کتاب است به بحث و بررسی اینکه چگونه ایرانیان با نمد،رشتن و بافتن،پارچه و دوختن، شستشوی و بهداشت و...
س
 
 داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی دفتر نخست از آغاز تا خاموشی دماوند
نوشته: فریدون جنیدی
چاپ اول:
 صفحه، تومان
نشر بلخ تلفن
 
کتاب رزمنامه‌ی کنیزک
(حماسه‌ای به زبان گورانی و روایتی از یادگار زریران)
ازسوی انتشارات مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی منتشر و روانه‌ی بازار نشر شد.
س
 
سلسله جلسات" خوانش وشرح شاهنامه" علیرضا رجبعلیزاده کاشانی جمعه عصرها از ساعت ساربوک کاشان
س
 
 
به مناسبت انتشار حماسۀ گورانی رزمنامۀ کنیزک
از میان چهار رکن مهم ادب فارسی، یعنی ادب روایی، ادب تغزلی، ادب عرفانی و ادب اخلاقی، رکن نخستین و به‌ویژه گونۀ حماسی آن بیشترین و دیرینه‌ترین پیوند را با ادب دوران کهن در پیش از تاریخ اسلامی ما دارد، تا آنجا که می‌توان گفت بخش مهم این ادب حماسی، بیشتر بازنویسی و بازسرایی ادب کهن است تا آفرینشهای نوبنیاد. در سالهای اخیر، در کنار پیرایش متن شاهنامه که در مرکز ادب حماسی ایرانشهر (= ایران تاریخی) قرار دارد، بسیاری از متون حماسی دیگر به زبان فارسی، چه منثور و چه منظوم، چه نوشتاری و چه شنیداری، چه هنری و چه توده‌ای، به همت اهل فن جامۀ پیرایش پوشیده و در دسترس خواهندگان آن نهاده شده‌اند. ولی از سوی دیگر، به حماسه‌های دیگر ایرانی که به زبان‌هایی غیر از فارسی سروده شده‌اند، چنانکه باید و شاید توجه نشده‌است، درحالی‌که این بخش از حماسه‌های ایرانی و به‌ویژه آنچه به زبان کردی گورانی در دست است، گذشته از اهمیت ملی آن در پیوند تیره‌های ایرانی از منظر ادبیات، بلکه صرفاً از نگاه پژوهش در ریشه و ارتباط و تأثیرات متقابلِ حماسه‌های ایرانی، دارای اهمیت به‌سزایی است. با توجه به همین نکته بود که از همان زمان که کانون فردوسی (مرکز پژوهش حماسه‌های ایرانی) وابسته به مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی به اشارۀ ریاست دانشور و دانش‌پرور آن، جناب آقای سید کاظم موسوی بجنوردی، آغاز به کار کرد و این ناچیز به عنوان مدیر عامل کانون انتخاب گردید، پیرایش و نشر حماسه‌های ایرانی به زبانهای غیر فارسی نیز در برنامۀ کار کانون قرار گرفت. اکنون جای بسی خرسندی و خشنودی است که یکی از مهم‌ترین آثار حماسی ادبیات کردی، یعنی روایت گورانیِ رزمنامۀ کنیزک به همت دانشمند کوشا و پژوهشگر نستوه، آقای دکتر آرش اکبری مفاخر که ضمناً خود معاونت کانون را نیز به عهده دارند، در جزو انتشارات کانون فردوسی (شمارۀ ) چاپ و در دسترس علاقه‌مندان قرار می‌گیرد. پیرایشگر این اثر، پس از معرفی دستنویس اساس خود و بحثی در پیرامون پیوند این حماسۀ گورانی با گزارشهای دیگر در زبانهای ایرانی کهن و میانه و نوین، و به‌ویژه مقایسه‌ای میان این حماسه و حماسۀ پارتی‌الاصلِ یادگار زریران، متن روایت گورانی را بر اساس دستنویس موجود آن در کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ولی با توجه به دگرنوشتهای آن در دو روایت دیگر این داستان، پیرایش کرده و با معیار زبان ادبی گورانی آوانگاری نموده‌است. پس از پیرایش متن، ترجمۀ فارسی، یادداشتهای توضیحی و واژه‌نامۀ کتاب بخشهای مهم دیگر کتاب را تشکیل می دهند. با کمک این بخشها، خوانندگانی که با زبان کردی و گورانی آشنایی ندارند، نه تنها با متن این حماسۀ دلپسند آشنا می‌گردند، بلکه در عین آگاهی با تحولِ باختریِ حماسه‌های ایرانی و شناختِ هم‌خوانیها و ناهم‌خوانیهای آن با تحولِ خاوریِ آن، وسیلۀ مهمی نیز در آموزش زبان گورانی و مقایسۀ آن با زبان فارسی در دست دارند.
آقای دکتر آرش اکبری مفاخر سالها بر سر پیرایش و ترجمه و توضیح این اثر رنج برده و جگر سوزانده و اکنون حاصل آن همه کوشش را در کتابی به دوستاران حماسه‌های ایرانی عرضه نموده، نه، که به‌راستی تیری آرش وار در عرصۀ حماسه‌پژوهی پرتاب کرده‌است. انتشار این حماسۀ ارزشمند نه تنها گامی بزرگ در معرفی حماسه‌های ایرانی است، بلکه نیز کوششی است ستوده در راستای نزدیکتر کردن زبان و ادب اقوام ایرانی به یکدیگر و یادآوری پیوند تنگاتنگ این اقوام در هر کجا که باشند، در درون مرزهای ایران یا در بیرون از آن.
هامبورگ، اردیبهشت هزار و سیصد و نود و شش

جلال خالقی مطلق؛ مدیر کانون فردوسی و عضو شورای عالی علمی مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامي.
 
 
رزمنامه کنیزک از داستان های حماسی مشهور در غرب ایران به زبان گورانی و روایتی از یادگار زریران است.
رزمنامه از بنیادهای اساطیری و حماسی ویژه ای برخوردار است که با بن ‌مایه های نمایشی، نفود گسترده ای در بین مردم داشته است و چندی از روایت های گفتاری و نوشتاری از آن در بین مردم رایج است.
شاید بتوان گفت که رزمنامه کنیزک پس از یادگار زریران اصیل ترین و پس از شاهنامه فردوسی ناب ترین اثر حماسی ایران باشد.
رزمنامه کنیزک با تاخت و تازهای افراسیاب به شهر ری و ورامین پس از بر تخت نشستن کیخسرو آغاز و با بازگشت کیخسرو به ایران و شهر ری و آمدن مردم به پیشواز وی پایان می پذیرد.
در متون اوستایی، پهلوی، فارسی زرتشتی و حماسه های ملی از این داستان سخنی به میان نیامده و علاوه بر این در طومارهای نقالی و رستم‌نامه ها داستانی با نام ‌کنیزک یا داستانی که دربردارنده محتوای رزمنامه کنیزک باشد وجود ندارد؛ البته پیوند کمرنگی بین این داستان و آغاز داستان سیاوش، پیدا شدن مادر سیاوش در بیشه و همچنین رویدادهای پس از مرگ فرود که در آن فریبرز از هومان شکست می خورد وجود دارد.
کامل ترین روایت از این داستان روایتی است منسوب به "الفت" که در دستنویس هفت لشکر گورانی به کتابت "ملاعزیز ولد الفت از طایفه کلهر" آمده است. روایت دیگری از این داستان وجود دارد که داستان کنیزک و آغاز داستان برزونامه را در بر دارد که ایزدپناه این روایت را همراه با عکس نسخه دستنویس چاپ و نیمی از آن را آوانگاری و ترجمه کرده است.
پیرایش، ترجمه و توضیح این اثر توسط دکتر آرش اکبری مفاخر و از سوی انتشارات مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی منتشر و روانه‌ بازار نشر شده است...
س
 
 
کَی ‌ داراب (کَوی داراب) یکی از شاهان سلسله‌ کیانی ایران باستان، فرزند همای چهرزاد، فرزند بهمن، فرزند اسپندیار، مشهور به داراب اکبر و پدر دارا کیانی بلخی است.
گفته‌اند داراب از دو بخش دار و آب تشکیل شده. بخش نخست به‌معنای درخت و بخش دوم به‌معنای آب است. معنای استعاری آن درخت آبی است. این معنا به‌مناسبت سرنوشت کودکی داراب است که مادرش چهرآزاد او را به‌آب انداخت. سرنوشت دارب کیانی شبیه داستان و معنای واژه‌ موسی است. موسا نیز از بخش مو+ سا (شا) تشکیل شده که مو، به‌معنای آب و سا (شا) به معنای درخت. پس موسا (موشا) یا موشه یعنی درخت آبی.
می‌توان گفت داراب از دو بخش دار و آب تشکیل شده، که بخش نخست به‌معنای دارنده و بخش دوم به‌معنای آب، یعنی صاحب آب. معنای استعاری‌اش یعنی کسی‌که بر آب غلبه یافت.
و حديث بهمن خود بگفته‏ايم و او را به لقب اردشير دارا خواندندى. (تاريخ‌نامه ‏طبرى، ج‏ ، ).
در فارس‌نامه ناصری در وجه نام‌گذاری دارابگرد گفته کلمه دار در لغت به معنای پرورنده است. پس داراب یعنی پرورنده آب (پرورش یافته در آب) و این بلوک را برای فراوانی چشمه‌های آب گوارا و رودخانه‌های بسیار، دارابجرد که در اصل دارابگرد است نیز گویند.
داراب فرزند همای چهرزاد است. بهمن، پدر همای (خمانی) وصیت کرده بود که پس از او، حکومت را به‌همای بسپارند. وقتی فرزندی از همای به‌دنیا آمد، از ترس آن‌‎که حکومت از او بستاند، او در تابوتی گذاشت و به‌آب انداخت. تابوت به‌دست آسیابان افتاد و چند سال نگهداری کرد. همای آگاه شد و آسیابان را خواست، بخشش‌هایی داد و داراب را گرفت، بزرگ کرد تا ساله شد. روزی سران حکومتی را جمع کرد و اعلام کرد که داراب فرزند من است و حکومت را به داراب واگذار کرد.
داراب، در یکی از جنگ‌های خود با روم، فیلقوس را شکست داد و پس از آشتی، ناهید دختر فیلقوس را به همسری برگزید و با خود به ایران آورد. داراب از ناهید به دلیل بوی بد بدنش، بیزار بود، در حالی‌که الساندر را باردار بوده، به‌روم باز گرداند. اسکندر در خانه فیلقوس به دنیا آمد. به دلیل ترس از سرافکندگی، تولد اسکندر را پنهان نگاه داشتند و اسکندر را فرزند فیلقوس اعلام کردند. به‌همین دلیل کینهٔ ایرانیان در دل رومیان ریشه می‌دواند (تاریخ اساطیری ایران، ص ۷۷).
نویسنده فرهنگ نفیسی، داریوش در کتیبه بیستون را با اسپندیار پسر گشتاسب کیانی یک نفر دانسته و محدوده مملکت اسپندیار را طوری بیان کرده که با محدوده مملکت داریوش مکتوب در بند ششم ستون اول کتیبه بیستون، تا حد زیادی مطابقت دارد. وی نگاشته است:
 ایران قدیم مملکتی پهناوری بود که بسیاری از ممالک دیگر جزء آن بوده، و به بیست ایالت تقسیم می‎شد. چنانکه حدود مملکت "دارای اول، یعنی اسفندیار پور گشتاسب" از این قرار بوده است: از سمت شمال، سیحون و دریای آبسگون (دریای خزر) و قفقاز و دریای سیاه و دریای مرمر، و از سمت مغرب دریای الجزایر یونان و دریای روم و کویر میان مصر و بیابان کبیر افریقا، و از سمت جنوب آبشارهای رود نیل نزدیک حب.
دکتر ذبیح‎الله صفا داریوش و اسپندیار را نام یک نفر دانسته و نوشته است:
 سپنتوداته در اوستایی نام همان کسی است که چون به پادشاهی رسید، نام سلطنتی "دارَیَ‎وهوش" را بر خود نهاد. اما این‌که در داستان کتزیاس، بردیای دروغی به نام "سفنداداتس" دانسته شده، اشتباه است. زیرا این نام نام قاتل گؤمات (بردیای دروغین) است نه نام خود او.»
یکی از موضوعات مهم و مبنایی، جنگ اسکندر و دارا است. در هیچ منبع تاریخی از کسی به نام داریوش هخامنشی در مقابل اسکندر یاد نشده و در همة جا پادشاه مقابل اسکندر را دارا پسر دارا نوشته‌اند، که منظور دارا پسر دارا کیانی است. اما احمد دینوری در متن عربی کتاب خود فقط دو بار نام "داریوش" را به کار برده، لیکن تصریح کرده که "منظورش از داریوش دارا پسر دارا است" زیرا داریوس تلفظ یونانی دارا است و پلوتارک و ژوستن نام او را "داري يُس" نوشته اند. هرودت نیز در همة جا دارا را به صورت دارئيوس‏ ( ) و داريوس‏ ( ) نوشته است.
هیچ تضمینی وجود ندارد که در کتیبه بیستون واژه هخامنش وجود داشته باشد. هم چنانکه یونانیان کیانیان را "ای. کی. می. نی. آن" و یا "هیاکامانش" تلفظ کرده‌اند، باختر را به صورت باکتروس و یا باکتهارش و کَی آرش را به صورت کوروش، کورس و سیروس، و دارا را به صورت داریوس خوانده‌اند.
نکات مهمی در کتیبه وجود دارد که نشان می‌دهد داریوش کیست؟
یکم. داریوش خود را پسر گشتاسب یا ویشتاسب خوانده است.
دوم. داریوش خود را پارسی (زردشتی) پسر پارسی (زردشتی) خوانده است.
سوم. داریوش خود را از خاندان و تبار آریا خوانده است.
بنابراین هم شناخت علمی و دقیق داریوش بسیار مهم است و هم شناخت پدر و خاندانش.
س
 
 
دلایل و قراین فراوانی وجود دارد که داریوش در کتیبه بیستون همان دارای اول است و دارای اول همان اسپندیار پسر گشتاسب کیانی بلخی است.
تمام تاریخ‌نگاران اسلامی به‌جای داریوش هخامنشی داراب یا دارای اکبر نوشته‌اند. اما ریچارد فرای انگلیسی نظریه‌پرداز اصلی تاریخ نوین ایران، بدون هیچ دلیل و تحلیلی اسپندیار بودن داریوش را بی‏‌ پایه خوانده و نوشته است: این‌که می‎گویند نام شخصی داریوش سپنتا داته بوده و او را در روایات زردشتی با پسر ویشتاسب پشتیبان زردشت پیوند داده‌اند، هیچ پایه و اساسی ندارد»...
س
 
 
واژه‌ی اهریمن»، به معنای خرد ناپاک است و در تعاریف، ویژگی‌های ویرانگری، مرگ آفرینی، نادانی، بی‌نظمی، زیان رسانی و راهنمایی به سمت و سوی بدی‌ها به او نسبت داده شده است. مهم‌ترین نماد اهریمن، مار است؛ ولی نمودهای مگس و مارمولک و بعضی از خرفستران موجودات موذی – نیز معرّف اوست. در شاهنامه‌ی گرانسنگ فردوسی، بار واژه‌های اهریمن، آهرمن و اهرمن آمده و در پیکرهای گوناگونی مانند اژدها، پری و دیو نمایان شده. افزون بر این، مهم‌ترین خوی‌های اهریمنی هم در شاهنامه به شیوه‌های مختلف جلوه‌گر شده که محدود به تورانی‌ها و اهریمنی‌ها نمی‌شود: نادانی، آزمندی، فریب، جادو، دروغ و پیمان شکنی، خشم و بدخویی، کینه جویی و ...
مهم‌ترین ویژگی‌های هویت اهریمنی بر پایه‌ی شاهنامه از این قرار است:
الف) نادانی که بیشترین جلوه اش در توهّم نمایان می‌گردد. توهّم خود خدا انگاری مانند جمشید و توهّم توطئه مانند کاووس و گشتاسپ که به نوعی درگیر این توهّم می باشند و شاید همین نادانی و توهّم، خاستگاه و سرچشمه‌ی همه‌ی ویژگی‌ها و پیامدهای اهریمنی باشد؛ چرا که برای توهّم توطئه همواره دروغ و ناراستی و فریب و آز زمینه ساز هستند.
ب) توطئه چینی و سرکوب که معمولاً عامل اصلی‌اش، توهّم و نادانی، آزمندی و خشم بی‌جاست. در داستان های مربوط به سلم و تور در رویارویی با ایرج؛ افراسیاب در برابر اغریرث؛ کاووس در دو داستان سهراب و سیاوش؛ سودابه برای سیاوش؛ گرسیوز، گشتاسپ، قباد در کشتن سوفزای خردمند؛ هرمزد در سرکوب دوستان خانوادگی و موبدان بزرگ روزگار پدر و توطئه چینی زروان برای مهبود و پسرانش در دوره‌ی انوشیروان و ... به روشنی پدیدار می‌گردد.
پ) جنگ افروزی و آشوب خواهی مانند افراسیاب، کاووس، گشتاسپ و ...
ت) پیمان شکنی و حریم دری و بی وفایی مانند جمشید، سلم و تور، کاووس، توس، گشتاسپ، شغاد، قباد، بهرام چوبینه، گرگین و ...
ث) آزمندی که در جاه طلبی، زر دوستی و گاه هوس بازی خود را می‌نمایاند و این آزمندی از سلم و تور تا عرب‌ها در نبرد قادسیه بسیار آشکار است.
ج) خشم و خشونت بی‌جا در تراژدی های ایرج و سهراب و سیاوش از سوی سلم و تور و کاووس کاملاً هویداست. افراسیاب بارها و هرمزد در ابتدای کار به شدت مظهر این ویژگی هستند...
س
 
تطور اول: اوستا
تطور دوم ماد
تطور سوم: فارسی قدیم
تطور چهارم: پهلوی
تطور پنجم: پیدایش زبان دری
تطور ششم: اختلاط زبان دری با عربی

ما باید بدانیم که از نژاد یک ملت متمدنی بوده و هستیم، و یکی از آثار تمدن ما زبان ماست.
متاسفانه هنوز لغات فارسی که در کتب و اشعار و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران ایران امانت مانده است، جمع نشده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است. و همچنین در صرف و نحو و سایر قواعد این زبان شیرین و کهن سال و وسیع، کتابی که نتیجه زحمات یک عده فضلای مسلم باشد تدوین نگردیده است. از این سبب می گویند که زبان فارسی از زبان های غیر مستغنی و درجه دوم دنیاست، و من مدعیم که اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحماتی که در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و غیره کشیده شده، درباره زبان فارسی کشیده شود، یکی از السنه ی درجه ی اول عالم خواهد بود.
قدیمی ترین آثار ادبی که از زبان مردم ایران در دست است، ظاهراً گاتاهای زردشت می باشد که با قدیمی ترین آثار سانسکریت که در کتب اربعه ی ویدای هند دیده می شود قرابت نزدیک دارد و در واقع مانند دو لهجه ی نزدیک از یک زبان محسوب می گردد.
بعد از گاتاها که کهنه ترین یادگار زبان ایرانی است، به زبان دوره ی بعد که زبان فرس قدیم باشد می رسیم. این زبان به توسط شاهنشاهان هخامنشی از روی کتیبه های بیستون و پاسارگاد تخت جمشید و شوش و الوند و غیره به ما رسیده است.
زبان فارسی، که ما آن را امروزه فرس قدیم نامیده ایم، علی التحقیق در ضمن سومین تطور زبان گاتاها به وجود آمده و می توان فرض کرد که دومین تطور آن مربوط به ادوار دولت مادی باشد و اولین تطور مربوط به زبان اوستایی می باشد.
از زبان مادی ها که قهراً به زمان قدیمی ترین مربوط بوده است، نشانی باقی نمانده که از چگونگی آن ما را آگاه سازد، مگر بعدها کتیبه هایی از آن پادشاهان و قوم بزرگ به دست آید. تنها هرودوت به ما گفته است که نام دایه و مرضعه ی کورش کبیر در مملکت مدی، اسپاکو بوده و بعد می گوید که اسپاکو به زبان مادی سگ ماده است.
این قول هرودوت را روایات و نظریات دیگری تایید کرده است. یکی آنکه حمزه ی اصفهانی(به نقل یاقوت حموی) می گوید که اسپهان و سگستان یک معنی است. و اسپا و سگ را هر دو به معنی سپاهی و شجاع گرفته و گوید: اسپهان و سگستان، یعنی مملکت لشکریان و شجعان (معجم البلدان – اصفهان). ما می دانیم که سپاه که در اصل اسپا است، از اصل قدیمی تری برخاسته که اسپاد باشد و می توان تصور کرد که اسپاد و اسپا به معنی باوفا و شجاع است، و مرد لشکر نظر به وفاداری و سربازی و دلیری به آن نام نامیده شده، و سگ هم که حیوانی است باوفا و شجاع و نزد آریاها محترم بوده و مانند امروز نامش مترادف با دشنام نبوده است، به این نام ملقب گردیده است. از طرف دیگر لغت سگ و سکا و سکه هم نام طایفه بزرگی از آریاییهای مشرق و شمال ایران بود، که سکستا به نام آنان نام بردار است. و بعید نیست که معنی این سگ یا سکه به فتح الف، هم به معنی باوفا و شجاع و دلیر باشد. پس در نتیجه، قول حمزه و قول هرودوت در اینجا به هم می رسند که سگ و اسپاکو که مصغر و مؤنث اسپا باشد، به معنی باوفا و شجاع است، و سرباز را که دارای آن صفات است اسپا و اسپاد و اسپاه گفته اند، یعنی بعدها دال اسپاد، به هاء بدل گردیده است، مانند ماد که ماه شده است. و سگ را هم به مدلول تجمع این صفات در وی، خاصه میان مردمی چوپان منش و صحراگرد چون ایرانیان قدیم، اسپا گفته و مؤنث آن را چنانکه هرودوت گوید، اسپاکو خوانده اند.
خوشبختانه زبان دری، از برکت فردوسی و سایر اساتید قدیم، در تطور ششم زبان ایران لطمه زیادی نخورد اصول آن تا امروز هم برقرار مانده و نادر زبانی است که در عرض هزار و دویست یا سیصدسال این طور سالم و صحیح باقی مانده باشد، ولی ناچاریم بگوییم که از مغول به بعد، تطور ششم که چه با بطؤ و کندی به وجود آمده اما جنبه ی علمی زبان و لطافت و صحت ادای لغات و اصوات، کلمات را از بین برده و زبانی به وجود آورد که آن را لفظ قدیم باید نامید نه دری پاک و حقیقی... آری در حقیقت زبان امروزه ایران را نمی توان زبان دری نامید، بلکه آن را در مرحله ششمین تطور لسانی است، باید لفظ قلم خواند...
س
چه بود این؟ این صدای گریه من بود؟ در من گریه میکرد ابر؟ که بود این ؟ آی راوی! او که نامش روضه شد در داستان پیچید...
س
 
ن
نوخسروانی ها
 
نقل "خوان هشتم" ست و رُستم از میان چاه
با کمان شَغاد را نشان گرفته است
نقشهای روی پرده جان گرفته است...

علیرضا رجبعلیزاده کاشانی نوخسروانی ها
س
 
 
شبرنگ نامه یکی از منظومه های حماسی درباره شبرنگ فرزند دیو سپید است که از نام و نشان گوینده آن اطلاعی در دست نیست؛ البته سراینده در آغاز داستان اعلام می کند که آن را از گفته "زادسرو" به نظم درآورده است.
این‌ منظومه مشتمل بر ۲۸۷۷ بیت و پهلوان اصلی آن‌ شبرنگ است که پس از آگاهی از کشته شدن پدر خود به دست رستم تصمیم می گیرد تا کین پدر از ایرانیان بستاند، اما با تمام تلاشی که می کند کاری از پیش نمی برد و سرانجام به سوی توران می گریزد.
شبرنگ نامه مانند بیشتر منظومه های حماسی ایران، تقلیدی از شاهنامه است. این تقلید و نظیره گویی در ابعاد گوناگونی دیده می شود که شامل موارد زیر است:
۱. ساختار داستان: آغاز منظومه شبرنگ نامه که شبرنگ رشد چشمگیری دارد و پس از آن هویت پدر را از مادر جویا می شود، برگرفته از آغاز داستان رستم و سهراب است.
۲. تاثیرپذیری از ابیات شاهنامه: در ابیات زیر که شبرنگ درباره برکناری اولاد و کاوس سخن می گوید، از داستان رستم و سهراب متاثر است:

هم اکنون من از شاه مازندران
روان دور سازم به گرز گران

نه اولاد مانم نه‌کاوس کی
یکایک ببرمش از بوم پی
(شبرنگ نامه)

کنون من ز ترکان جنگاوران
فرازآورم لشکری بی کران

برانگیزم از گاه کاوس را
ز ایران ببرم پی طوس را

(شاهنامه، دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ۱۲۶: ۱۱۹ ۱۲۰)

۳‌. تقلید و نظیره گویی از ابیات شاهنامه:

چو بشنید "بیژن" سرش خیره گشت
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت
(شبرنگ نامه)

چو بشنید "رستم" سرش خیره گشت
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت

(شاهنامه، دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ۱۸۶: ۸۶۶)

۴. تلمیح به برخی داستان های شاهنامه:
در شبرنگ نامه به این داستان های شاهنامه اشاره شده است:
نبرد مازندران و هاماوران، نبردهای رستم با تورانیان در کین خواهی از سیاوش و رهایی بیژن از چاه...
س
 
سلسله جلسات" خوانش وشرح شاهنامه" علیرضا رجبعلیزاده کاشانی جمعه عصرها از ساعت ساربوک کاشان
 
 
رجزخوانی یکی از تاکتیک های رزمی و از ترفندهای جنگ روانی در شاهنامه است که بارها بدان اشاره شده و ‌نکات زیر را پیرامون آن می توان بیان نمود:

۱. پیش از آغاز جنگ و به صورت گفتگوی کتبی یا شفاهی مطرح می گردد.
۲. هر یک از دو طرف نژاد خویش را ستوده و از دلاوری ها و پهلوانی های خویش سخن می گویند.
۳. هدف اصلی از رجزخوانی ها علاوه بر برشمردن امتیازات از حیث برتری نژادی و توانمندی ها، تضعیف روحیه دشمن و بالابردن روحیه قوای خودی است.
۴. کارکرد رجزها ایجاد رعب و وحشت در دل حریف است؛ بدین طریق که با اثبات اصالت نژاد خود و بی ریشگی دشمن او را ترسانده و روحیه طرف مقابل را تضعیف می کنند تا دشمن راحت تر مغلوب شود.
۵. در شاهنامه عموماً رجزخوانی پیش از شروع جنگ است، اما در نبرد میان رستم و اسفندیار بعد از پیروزی این امر صورت گرفته می گیرد. فردوسی دراین باره می گوید:

چنین گفت رستم به اسفندیار
که آوردی آن تخم زَفتی به بار!

تو آنی که گفتی که رویین تنم؟!
بلند آسمان بر زمین بر زنم؟!

به یک تیر برگشتی از کارزار
بخفتی بر آن باره ی نامدار!

هم اکنون به خاک اندر آید سرت
بسوزد دل مهربان مادرت!

(دفتر پنجم، پادشاهی گشتاسپ، )
س
 
 
معانی گوناگون "غمی" در شاهنامه

غمی:
 غمگین، اندوهگین
غمی بُد دلش ، ساز نخچیر کرد
کمر بست و ترکش پر از تیر کرد
دوم رستم و سهراب

غمی گشت چون بارگی را نیافت
سراسیمه سوی سمنگان شتافت
دوم رستم و سهراب خسته ،به عجز آمده، درمانده

بپیچید و برگشت بر دست راست
غمی شد، ز سهراب زنهار خواست
دوم ۱۳۲ ۱۷۲ رستم و سهراب

هجیر درمانده شد و از سهراب امان خواست. خشمگین
غمی گشت و بر لب آورد کف
همی تاخت از قلب تا پیش صف
دوم داستان کین سیاوخش

رستم از کار پیلسم خشمگین می شود. غمگینی
ازو شادمانی وُ زویت غمیست
و زویت فزونی و هم زو کمیست
یکم دیباچه
غمی به جای غمگینی به کار رفته است در شاهنامه کاربرد صفت به جای اسم باز هم مثال دارد برای نمونه شاد به جای شادی، داور به جای داوری و جز آن...
س
 
در سراسر ماوراءالنهر یا سرزمین‌های آسیای میانه، یعنی در جمهوری‌های فعلی تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان؛ و نیز در بخش‌هایی از افغانستان و در میان همه اقوام، چه تاجیک و چه ازبک یا ترکمن، آیینی کهن و سنتی دیرینه وجود دارد که با نام‌های گوناگونی و از جمله با نام پیغمبر آشی شناخته می‌شود.
در این آیین که از دیرباز در این نواحی رواج دارد؛ هنگامی که مرد یا زنی به سن شصت‌ و سه سالگی می‌رسد، می‌گویند فلانی به سال پیغمبرش رسید». به این مناسبت، نزدیکان آن شخص در بزرگداشت او جشن تولدی با مراسمی خاص بر پای می‌دارند. این مراسم ممکن است در نواحی گوناگون، اندک تفاوت‌هایی با یکدیگر داشته باشند.
در نواحی شهرسبز، کِشکرود و نَسَف در جنوب بخارا، هنگامی که شخصی به شصت و سومین سالروز تولد خود می‌رسد، نزدیکانش برای او جامه‌ای نو و آراسته، به ویژه همراه با پیراهن سپیدِ بلند و تنبان سپید فراهم می‌سازند و با تشریفاتی بر او می‌پوشانند. پس از آن دستاری سپید بر سر و شانه‌اش می‌بندند و اگر زن باشد، چارقد سپیدی بر سرش می‌کنند. آنگاه از پنبه برای مردان ریش و سبیل انبوه و بزرگی درست کرده و بر چهره او می‌نشانند. حتی اگر او دارای ریش و سبیل هم باشد، باز هم می‌بایست به این شکل آذین شود.
بانیان مراسم همچنین گوسفند یا گوساله‌ای را ذبح می‌کنند و به اندازه مهمانان احتمالی، خوراکی آماده می‌سازند که معمولاً آش (منظور پلو) یا شوربا (آبگوشت) است. نامِ پیغمبر آشی نیز از همین جا گرفته شده است. فراهم کردن و پختن انواع شیرینی‌ها و تنقلات نیز از لازمه‌های این جشن بشمار می‌رود.
در جشن تولدِ پیغمبر آشی»، خویشاوندان، دوستان و آشنایان به خانه آن مرد یا زنِ شصت و سه ساله در آمده و در نشیمنی کوتاه او را مبارک مبارک می‌گویند. همچنین هر کس به فراخور حال خود، هدیه‌ای نیز تقدیم می‌کند که معمولاً پارچه یا شیرینی است. در این مراسم ساز نمی‌نوازند و آوازی نمی‌خوانند.
حال با توجه به این آیین کهن مردمی که اتفاقاً در سرزمین‌هایی برگزار می‌شود که فردوسی نیز از زادگان و باشندگان آن بوده و به احتمال در زمان او نیز برگزار می‌شده است؛ به سراغ سروده‌هایی از فردوسی می‌رویم که در آنجا شاعر به شرح‌حالی مختصر از خود پرداخته است.
در شاهنامه بیت‌هایی وجود دارد که در آنها فردوسی به ثبت سن خود پرداخته است. اما در هیچکدام از آن بیت‌ها به صراحت به روز زایش خود اشاره نکرده است و نیز به جز در یک نمونه، در هیچکدامِ دیگر بیت‌ها، از تاریخ یا ماه‌روز خاصی نام نبرده است.
فردوسی تنها در یک جا و بطور همزمان، هم به تاریخ و هم به سن خود اشاره و از آن یاد کرده است. آنگاه که در پایان پادشاهی شاپور ذوالاکتاف و پس از به پایان بردن داستان او، در سه بیت چنین می‌آورد:
چو آدینه هُرمَزدِ بهمن بُوَد بر این کاخِ فرّخ نِشیمن بُوَد
می لعل پیش آور ای هاشمی ز خُمّی که هرگز نگیرد کمی
چو شست‌وسه سالم شد و گوش کر ز گیتی چرا جویم آیین و فَر؟
در اینجا فردوسی به صراحت هم به شصت و سه سالگی خود اشاره می‌کند، هم به تاریخ آن یعنی آدینه هرمزد بهمن (یکم بهمن‌ماه) و هم به مراسم آن یعنی نشیمنی همراه با می.
این روایت بلافاصله خواننده را به یاد مراسم جشن تولدی می‌اندازد که همچنان با نام پیغمبر آشی در سرزمین‌های شمال شرقی ایران روایی دارد و در بالا به آن پرداخته شد. دور نیست که این گزارش در واقع اشاره به جشن زادروز شصت و سه سالگی او بوده باشد که خانواده و نزدیکانش در بزرگداشت او فراهم ساخته بوده‌اند. می‌دانیم که روز یکم بهمن‌ماه در گاهشماری‌های ایرانی برابر با هیچ جشن و مناسبت دیگری نیست.
با توجه به نکات بالا، می‌توان احتمال زیادی داد که روز هرمزد بهمن زادروز فردوسی بوده است. اما چنانچه بخواهیم این فرضیه را به اثبات برسانیم، می‌بایست نکته‌های دیگری را نیز در نظر گرفته و برای پرسش‌هایی دیگر، پاسخی یافت. پرسش‌هایی که هنوز نمی‌توان به برخی از آنها پاسخ داد.
یکی از آن پرسش‌ها این است که بیت‌های بالا در نسخه‌های دیگر شاهنامه، با چه تغییراتی ثبت شده‌اند. برخی از این تفاوت‌ها در این نتیجه‌گیری اهمیتی ندارند. برای نمونه، آوردن آذینه به جای آدینه و پیش آر به جای پیش آور». اما یکی از تفاوت‌ها می‌تواند اهمیت بیشتری داشته باشد و آن اینکه در بعضی نسخ (همانند نسخه موزه بریتانیا) به جای کاخ فرخ»، کار فرخ آمده است. چنانچه این عبارت در اصل به این گونه بوده باشد، می‌تواند معنای بیت نخست را دگرگون سازد. هر چند که بسیاری از شاهنامه‌پژوهان، در نسخه‌های تصحیح شده شاهنامه، از کاخ فرخ پشتیبانی کرده و گونه دیگر آنرا محرف می‌دانند؛ اما برای سخنی با قاطعیت بیشتر در این باره، می‌بایست تا به دست آمدن نسخه‌ای اعتماد‌پذیرتر از شاهنامه، بردباری نمود.
س
 
 
و پرسش دیگر اینکه، برای تطبیق و تثبیت روز تولد فردوسی در نظام اعتدالی گاهشماری ایرانی می‌باید چگونه عمل کرد؟ برای اینکار دو راه در پیش است. یا اینکه، تاریخ هرمزد بهمن اول بهمن در گاهشماری مفروض فردوسی را با گاهشماری اعتدالی در همان زمان تطبیق دهیم (یعنی در سال زایش فردوسی، این روز با چه روزی در گاهشماری اعتدالی برابر بوده است)؛ و یا اینکه عیناً آن تاریخ را با حفظ شماره روز و ماه به تقویم اعتدالی انتقال دهیم.
در حالت نخست، ابتدا می‌باید دانست که منظور فردوسی از هرمزد بهمن بر مبنای کدام نظام گاهشماری بوده است. می‌دانیم که فردوسی در شاهنامه (مانند دیگر مورخان معاصر خود همچو مؤلف تاریخ قم»)، روزها و ماه‌ها را بر مبنای گاهشماری خورشیدی و شماره سال‌ها را بر مبنای گاهشماری هجری قمری ثبت کرده است. با این وجود، عموماً عقیده بر این بوده که او برای روز و ماه، از گاهشماری یزدگردی استفاده ‌می‌کرده است. اما این نکته را نمی‌توان با قاطعیت پذیرفت. چرا که احتمال استفاده او از گاهشماری خراجی، معتضدی، فارسیه و یا گاهشماری‌های خورشیدی دیگر نیز وجود دارد. انگیزه چنین اعتقادی در این بوده است که تصور می‌شده استفاده از نام روزها (مانند هرمزد، بهمن و غیره) خاص گاهشماری یزدگردی می‌بوده، در حالیکه استفاده از چنین نام‌هایی بجای شماره روز، در دیگر گاهشماری‌های ایرانی نیز متداول بوده است.
از سوی دیگر چنانچه ثابت شود اشاره‌های فردوسی بر مبنای گاهشماری یزدگردی بوده است؛ باز هم امکان این تطبیق به دست نمی‌آید. چرا که گاهشماری یزدگردی پس از دوره ساسانی، فاقد نظام کبیسه‌گیری یک‌ماه در هر یکصد و بیست سال بوده و در نتیجه سالی سیار بوده است. همچنین نمی‌توان با محاسبه کاهش یک‌روز در هر چهار سال، به موضع حقیقی روزی خاص در تقویم یزدگردی پی برد. چرا که از سالِ آخرین کبیسه‌گیری آن نیز هیچ آگاهی کاملی در دست نیست. برای این پرسش‌ها نیز می‌بایست تا به دست آمدن مدارک معتبرِ تازه‌، بردباری کرد.
چنانچه گاهشماری استفاده شده فردوسی، پَرسی یا گردان بوده باشد؛ برای دانستن انطباق هرمزد بهمن در آن گاهشماری، با روز معادل آن در سال حقیقی یا اعتدالی همان زمان، می‌بایست از سال دقیق زایش فردوسی نیز آگاهی داشته باشیم که متأسفانه این نکته نیز با قاطعیت تاکنون دانسته نشده است.
اما در حالت دوم، برای تطبیق و تثبیت زادروز فردوسی در نظام تقویم اعتدالی، می‌توان عیناً آن تاریخ را با حفظ شماره روز و ماه به گاهشماری ایران (هجری شمسی فعلی) و نیز برابر میلادی آن انتقال داد و این شیوه همانگونه که در ادامه شرح داده می‌شود، در ایران ناشناخته نبوده است.
می‌دانیم که همواره جشن‌ها و مناسبت‌های ایرانی در روز و ماهِ خاص و تثبیت شده خود برگزار می‌شده و تغییرات تقویم‌ها، شماره روز و ماه را جابجا نمی‌کرده است. بطور مثال جشن نوروز در نخستین روز فروردین (هرمزد فروردین) قرار داشته و چنانچه در برخی تقویم‌ها، روز یکم فروردین به دلیل نبودِ کبیسه یا نبود دقتِ کافی در کبیسه‌گیری، از محل حقیقی و طبیعی خود جابجا می‌شده است؛ برای تطبیق نوروز با نقطه اعتدال بهاری، تغییری در شماره روز و ماه آن نمی‌داده‌اند. امروزه نیز همچنان نوروز‌های گوناگونی در تقویم‌های محلی ایران رواج دارد که در سرتاسر سال حقیقی و اعتدالی پراکنده هستند، اما در همه آنها نوروز برابر با یکم فروردین است، با آنکه در نقطه اعتدال بهاری نیستند.
به این ترتیب و در حالیکه با منابع فعلی امکان تطبیق زادروز فردوسی با گاهشماری اعتدالی در همان زمانِ زایش، وجود ندارد؛ می‌توان به شیوه‌ای که در بالا گفته آمد و همواره در ایران روایی داشته است، از روز یکم بهمن ماه به عنوان زادروز فردوسی نام ببریم...
س
 
 
"شاهنامه از دیدگاه روانشناسی تحلیلی یونگ"

نویسنده: اشرف خسروی

چاپ نخست: ۱۳۹۴

نشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

نظریه یونگ که روانشناسی تحلیلی شخصیت نامیده شده، بر این مبناست که انسان دارای دو بخش خودآگاه یا هشیار و ناخودآگاه یا ناهشیار است که در آن ناخودآگاه علاوه بر جنبه های شخصی دارای جنبه های جمعی نیز هست.
با این وصف، از آنجا که شاهنامه یک حماسه ملی است و ریشه در ناخودآگاه جمعی دارد می تواند از این دیدگاه نقد و بررسی شود.
کهن الگوهای مهم نظریه یونگ، مانند سایه، آنیما، پیرخرد، قهرمان، تفرد، خود و نقاب، مصداق هایی بارز در داستان های مختلف شاهنامه داشته و در بسیاری از آن ها تکرار می شوند و به آن ها نوعی وحدت محتوایی می دهند.
محتوای روانکاوانه بسیاری از این داستان ها، حکایت قهرمانی است که در مسیر تفرد و خودپرورانی گام می نهد و تن به آزمون های دشوار می دهد تا جنبه های پنهان روان خود را بشناسد و نیک و بد آن ها را تشخیص دهد و به "خود" که کهن الگوی آرمانی یونگ است نایل شود.
نویسنده در این کتاب که در ۸ فصل تدوین نموده، دو بخش اساطیری و پهلوانی شاهنامه را از منظر کهن الگوهای موجود در نظریه یونگ تحلیل نموده، چراکه معتقد است این دو بخش شاهنامه، ارتباط بیشتری با ناخودآگاه دارند و جنبه های رمزی و نمادین آن ها قوی تر از بخش تاریخی است.

جستجو در سایت
استارت آپ ها

ایده ها برای استارت آپ موجب رونق کسب و کارهای اینترنتی

آینده / استارت آپ

استارت‌آپ‌ها ادبیات بازار سرمایه را بلدند؟

استارت آپ

صدور تاییدیه دانش بنیانی شتابدهنده صدر فردا

اخبار / استارت آپ

اپلیکیشن شارژاپ

گوناگون / استارت آپ / رپرتاژ آگهی / بازتاب

جذاب‌ترین ایده‌های B2B در سال 2020

استارت آپ

۱۰ استارتاپ که بدون سرمایه به سوددهی رسیدند

استارت آپ

ایده ها و پیشنهاد برای استارت آپ در سال جدید

راهکارها و ترفند ها / استارت آپ

استارت‌آپ ایرانی؛ مرجع اول زنان افغان

استارت آپ

شروع یک کسب و کار نوپا پلتفرمی

استارت آپ

برنامه شبکه اجتماعی تیندر

گوناگون / معرفی وب سایت / استارت آپ

10 استارت آپ برتر تاکسیرانی جهان

استارت آپ

پخت پیتزاهای هیجان انگیز با هوش مصنوعی

آینده / استارت آپ

ایده‌ های استارتاپی فراموش شده‌

دورنما / بازار / استارت آپ

اپل، استارتاپ فناوری خودران Drive.ai را تصاحب کرد

استارت آپ

بررسی مهمترین چالش‌های تیم‌های استارتاپی

استارت آپ

نگرانی کاربران از هزینه تعمیر و تامین قطعات

گفت و گو / بازار / استارت آپ

مصاحبه با مدیرعامل و بنیان‌گذار استارتاپ Moz

گفت و گو / استارت آپ

آشنایی با استارت آپ های حوزه مدیریت آب

استارت آپ

راه اندازی ۷۰ استارت آپ توسط نخبگان ایرانی

استارت آپ

معرفی هشت استارت‌آپ‌ موفق ایرانی در حوزه فینتک

استارت آپ

اولین مرورگر شرعی دنیا

استارت آپ

از صفر تا پیست

استارت آپ

معرفی برترین استارتاپ‌های CES 2019

اخبار / استارت آپ

تبلیغات
درباره ما

مجله اینترنتی دیپروتد نشریه مجازی بر بستر اینترنت به مسائل آموزشی و مقالات پیرامون کسب وکار های نوپا یا استارت آپ ها و سبک زندگی است فعالیت و محتوای مطالب ارائه شده در سایت همه بیشتر در حوزه مدیریت، کارآفرینی ، روانشناسی ،اقتصادی و فناوری اطلاعات است نام اصلی دیپروتد "ریشه های عمیق " با مجوز رسمی از هیات نظارت برمطبوعات مشغول به فعالیت است

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید